کد مطلب:224172 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148

روز غسل و تجهیز
من بی تاب شدم - صبح مامون تعزیه و مجلس ترحیم گرفت و نشست مردم به دیدن او آمدند تا پس از ساعتی كه همه حاضر شدند به خانه آن حضرت رفت و گفت اسباب غسل و كفن حاضر كنید تا او را غسل دهم من فوری نزدیك مامون رفتم گفتم ابوالحسن به من چنین پیغامی داده است مامون چون آن سخن را شنید ترسید و بر خود لرزید و كار غسل را به من وا گذاشت و خود بیرون رفت پس از ساعتی خیمه سفیدی گوشه خانه سر



[ صفحه 124]



پا شد من با جماعتی دیگر بیرون خیمه ایستادیم آواز تسبیح و تكبیر و تهلیل می شنیدیم و صدای ریختن آب و حركت ظروف به گوش ما می رسید و بوی خوش و مطبوع از پس پرده به مشام ما می خورد كه هرگز استشمام نكرده بودیم - ناگاه دیدیم مأمون از بام خانه مشرف شده و همان طور كه حضرت بیان فرموده بود مأمون گفت من هم طبق همان دستور جواب او را دادم در این اثنا به كلی خیمه برچیده شده و جنازه آقا را در كفن پیچیده و طاهر و مطهر و خوشبو بر روی تابوت گذاشته اند نعش آن حضرت را بیرون آوردیم مأمون و همه حاضرین آمدند بر آن حضرت نماز خواندند - و به طرف قبه هارون حركت كردیم. «بدون تردید این همان قبر ساخته ی اسكندر است».